کد جلوگیری از راست کلیک موس

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
این قرآن ریسمان خدا و نور روشن گر و درمانی سودبخش است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
لوگوی وبلاگ
 

نویسندگان وبلاگ -گروهی
رها طاهری(41)
لینک دلخواه نویسنده

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :34
بازدید دیروز :41
کل بازدید :762430
تعداد کل یاداشته ها : 85
103/2/30
12:36 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
رها طاهری[767]
بسم الله الرحمن الرحیم من نه عاشق بودم ونه محتاج نگاهی که بلغزد بر من من خودم بودم و یک حس غریب که به صد عشق و هوس می ارزید من خودم بودم و دستی که صداقت می کاشت گرچه در حسرت گندم پوسید من خودم بودم و هر پنجره ای که به سرسبزترین نقطه بودن وا بود و خدا می داند بی کسی از ته وابستگی ام پیدا بود...

خبر مایه
پیوند دوستان
 
عاشق آسمونی عاشقان شکوفه های زندگی ((( لــبــخــنــد قـــلـــم ((( جاده صدایم کن... عکس و مطلب جالب و خنده دار آموزه ـ AMOOZEH.IR منتظر ظهور افســـــــــــونگــــر بچه مرشد! ♥هر شب چو ماهتاب به بالین من بتاب♥ رقصی میان میدان مین پژواک ****شهرستان بجنورد**** +O BABI 1992 .: شهر عشق :. اس ام اس جوک SMS jok منطقه آزاد احمد چاله پی ستاره سهیل انسان جاری دهیاری روستای آبینه(آبنیه) مشاوره - روانشناسی شهداشرمنده ایم _شهرستان بجنورد Dark Future سلامتی و فرج امام زمان صلوات عشق ترانه ی زندگیم (Loyal) Manna السلام علیک یا علی بن موسی الرضا گذری به نام امام نقی علیه السلام behtarinamkhoda گلی از بهشت عاشق فوتبال20 ایـــــــران آزاد asheghe tanha جواد قدرتی javadghodrati با ولایت زنده ایم کیمیا نوری چایی_بیجار صدفی برای مروارید سید خراسانی پرسپولیس کسب درامد و تجارت اینترنتی و معرفی سایت های خوب برای شروع کار هدایت قرآنی ایرانیان ایرانی سکوت پرسروصدا عشق تابینهایت پـنـجـره تنهاترین صل الله علی الباکین علی الحسین کودکان استثنایی دنیای شادی خوش مرام ☆ღ•.کلــــــبه ی شــــــــــــــعـر•.ღ☆ ►▌ ....عسا قلم....▌ ◄ روان شناسی و کودکان استثنایی مقاله های تربیتی MOHAMMAD مذهب عشق پایگاه اطلاعاتی و کاربردی شایگان خـــــستــــــــــــه امـــــــــــــــــ مناجات با عشق شیدایی .: دهکده عشق :. بی انتهای دور امپراتوری هخامنشیان ME&YOU *غدیر چشمه هیشه جاری* یادداشت های من مندیر به دلتنگی هام دست نزن جیگر نامه صبح دیگری در راه است جوانان بیجار وبلاگ رسمی علیرضا خسروی مجله تفریحی سرگرمی فیسبوکی ها فروشگاه شاپ تو شاپ شهدا شرمنده ایم آزادی بیان راز خوشبختی پری دریایی موسسه تبلیغاتی ایساتیس لطیفه ، تا ریخی ، مذ هبی، اخلا قی ، سر گر می . جوک و خنده عکس ببین کیف کن دهاتی قلب خـــــــــــــــــــــــــــاکی کشکول روان شناسی و روان شناسی کودک و نوجوان ミ★ミسکوت غمミ★ミ Romance هر چی بخوای ولایی پرسش مهر + پیشرفت، راه‌های پیشرفت و موانع پیشرفت چـــــاوش ( چه خبر از دنیا ؟؟؟؟) آرش...پسر ایده آل من زندگی زیباست پس بخند خاطره دوستانه غم دنیا رو دوشمه.... طوفان در پرانتز - نرم افزار شاعره . قاضی مالخر بهترین ها دراینجا همه جور اس ام اس آینده ی سبز عاشقانه ها دنیای واقعی جک جک جکستان تو ان تو یه دختر تنها music 90 راه را با این (ستاره ها) می توان پیدا کرد عشق به خدا سیاست روز عاشقانه

زیباترین آرایش برای لبان تو؛ راستگویی
برای صدای تو؛ دعا به درگاه خداوند
برای چشمان تو؛ رحم و شفقت
برای دستان تو؛ بخشش
برای فکر تو؛ اعتماد
برای قلب تو؛ عشق
و برای زندگی تو؛ دوستی هاست


  
  

دیروز داشتم چند رباعی منسوب به شیخ ابوالسعید ابوالخیر? را می‌خواندم. به نظرم بسیار زیبا رسیدند. یکی از آنها حسابی سرمستم کرد. اجازه بدهید شما را هم در این مستی شریک کنم:

گفتم: چشمم... گفت: به راهش می‌دار
گفتم: جگرم... گفت: پر آهش می‌دار
گفتم که: دلم... گفت: چه داری در دل؟
گفتم: غم تو، گفت: نگاهش می‌دار!

تعداد زیادی رباعی به روزگار ما رسیده است که شاعر آنها را شیخ ابوالسعید ابوالخیر دانسته‌اند? اما بسیاری از آنها را در دیوان عارفان دیگر هم می‌توان یافت (به عنوان مثال تقربیا تمامی رباعیات خواجه عبدالله انصاری را به نام شیخ هم نوشته‌اند.)  شاید تعجب کنید اما بعضی از این رباعی‌ها را در دیوان مولوی که ??? سال بعد از ابوالسعید ابوالخیر می‌زیسته دیده‌ام! به همین دلیل بهتر است بگوییم این رباعیات منسوب به شیخ ابوالسعید ابوالخیر  هستند.

ایران زادگاه عرفان بود. از زمان سلطان‌العارفین بایزید بسطامی? با اینکه ایران در تسلط خلیفه‌ی بغداد بود زبان فارسی به عنوان زبان رسمی عارفان و صوفیان به کار رفت اما زبان عربی زبان رسمی فقیهان بود. جالب اینکه افرادی که به نحوی با هر دو طایفه‌ی عارفان و فقیهان دمخور بوده‌اند کتابهای فقهی‌اشان را به زبان عربی و متون عرفانی‌اشان را به زبان فارسی نوشته‌اند مثل: جناب امام محمد غزالی. ابن بطوطه? ? جهانگرد معروف می‌گوید : در قاهره گروهی از درویشان ایرانی را دیدم که خانقاهی داشتند و ذکر می‌گفتند و سماع می‌کردند. در زمان او (نیمه‌ی اول قرن ?) دنیای اسلام به دو بال شرقی و غربی تقسیم می‌شده که تقریبا بغداد مزر این دو ناحیه بوده. در بخش شرقی که از ایران تا هند و چین را شامل می‌شده زبان فارسی زبان رسمی بوده و در بخش غربی زبان عربی. یکی از دلایل نفوذ زبان فارسی کوششهای عارفان و صوفیان در ترویج مرام و آموزه‌های خود بوده (بال غربی در تسلط خلیفه‌ی بغداد و فقهای حنفی و حنبلی ? بوده لذا صوفیان در بال شرقی آزادی عمل بیشتری داشته‌اند).

"هرمان اته" خاور شناس آلمانی درباره شیخ ابوسعید ابوالخیر چنین آورده است: «وی نه تنها استاد دیرین شعر صوفیانه بشمار میرود، بلکه صرف نظر از رودکی و معاصرانش، می‌توان او را از مبتکرین رباعی که زاییده طبع ایرانی است دانست.  ابتکار او در این نوع شعر او دو لحاظ است: یکی آنکه وی اولین شاعر است که شعر خود را منحصراً به شکل رباعی سرود. دوم آنکه رباعی را بر خلاف اسلاف خود نقشی از نو زد که آن نقش، جاودانه باقی ماند.  یعی آن را کانون اشتعال آتش عرفان [و] وحدت وجود قرار داد..

به این ترتیب شیخ ما? سنت پسندیده‌ای را بنیاد نهاد که پس از او به همت عارفان دیگر ادامه یافت. کمتر عارف برجسته‌ای را می‌توان یافت که شعر لطیفی نسروده باشد از خواجه عبدالله انصاری گرفته تا علامه‌ی طباطبایی. رباعی دیگری منسوب به شیخ را می‌خوانیم: 

ای در دل من اصل تمنا همه تو  
وی در سر من مایه‌ی سودا همه تو
هر چند به روزگار در می‌نگرم  
 امروز همه تویی و فردا همه تو 


90/2/12::: 11:8 ص
نظر()
  
  

دیوانه نیست




 

امروز با غرورت باز هم مرا شکستی / با ناز و قهر و کینه مهرم ز دل گسستی / دانی که بی تو هیچم ای ماه بی مروت / باشد که بار دیگر قلب مرا شکستی

______________________________

دلم را پیش خود پایبند کردی / ولی گفتی تو یک دنیا دردی / غرورم را شکستی بی تفاوت / برو فکر کن همیشه خیلی مردی

______________________________

بسوزد دلت که سوزاندی دلم را / به ویرانی کشاندی منزلم را / فکندی زیر پا احساس و عشقم را / نکردی رحم، حتی بر غرورم

______________________________

شد بازیچه قلب صیورم / شکستی عاقبت بال غرورم / به آسانی گذشتی از کنارم / مثل دفتری کردی مرورم

______________________________

گفته بودی، از غرورم، از سکوتم، خسته ای، من شکستم هر دو را / گفته بودم، از سکوتت، از غرورت خسته ام، به خاموشی مغرورانه ات شکستی تو مرا

______________________________

کاش غرورم را که در پستوی سادگیم پنهان بود می یافتی، اما تو این سادگی را بهانه ای قرار دادی برای در هم شکستن غرورم

______________________________

همه ی بغض من تقدیم غرور نازنینت باد، غروری که لذت دریا را به چشمانت حرام کرد

______________________________

بعضی اشخاص چنان به خود مغرورند که اگر عاشق شوند، به خود بیشتر عشق می ورزند تا به معشوق

______________________________

قول داده بودیم ما به هم که تن ندیم به روزگار

چه بی دووم بود قول ما جدا شدیم آخر کار

گل مغرور قشنگم من فراموشت نکردم

بی تو اینجا رو نمیخوام میرم و برنمیگردم


  
  

 عبدالرحیم سعیدی راد از شعرای معاصر، مجموعه ای از بهاریه های شاعران متأخر و متقدم فارسی زبان را جمع آوری نموده که به شرح زیر تقدیم حضور می شود:

آمد بهار خرم با رنگ و بوی طیب
با صد هزار زینت و آرایش عجیب
شاید که مرد پیر بدین گه جوان شود
گیتی بدیل یافت شباب از پی مشیب
چرخ بزرگوار یکی لشگری بکرد
لشگرش ابر تیره و باد صبا نقیب
نقاط برق روشن و تندرش طبل زن
دیدم هزار خیل و ندیدم چنین مهیب
آن ابر بین که گرید چون مرد سوگوار
و آن رعد بین که نالد چون عاشق کثیب
خورشید ز ابر تیره دهد روی گاه گاه
چونان حصاریی که گذر دارد از رقیب
یک چند روزگار جهان دردمند بود
به شد که یافت بوی سمن را دوای طیب
باران مشک بوی ببارید نو بنو
وز برف برکشید یکی حله قصیب
گنجی که برف پیش همی داشت گل گرفت
هر جو یکی که خشک همی بود شد رطیب
لاله میان کشت درخشد همی ز دور
چون پنجه عروس به حنا شده خضیب
بلبل همی بخواند در شاخسار بید
سار از درخت سرو مر او را شده مجیب
صلصل بسر و بن بر با نغمه کهن
بلبل به شاخ گل بر بالحنک غریب
اکنون خورید باده و اکنون زیید شاد
که اکنون برد نصیب حبیب از بر حبیب
* رودکی سمرقندی


  
  

خدایا شرح غم خواندن چه سخت است

ز داغ لاله پژمردن چه سخت است

نمیدانی که با دست بریده

ز پشت اسب افتادن چه سخت است

اگر تیری درون چشم باشد

نمیدانی زمین خوردن چه سخت است

نمیدانی که با چشمان خونین

جمال فاطمه دیدن چه سخت است

کنار علقمه با مشک خالی

ببین شرمنده گردیدن چه سخت است


  
  

روز عید داره میاد عزیزکم

 

اما تو نه اومدی, ای گلکم

اخ چه روزها, بدون تو میگذره

دل من از نبودنت, خوش نمیگذره

بیا برگرد عزیزم تو پیشه من

تا که اروم بگیره این قلب من

نازنین دل من و جا نذار

خاطرهای که  با تو داشتم پا نذار


  
  

می نویسم تا بدونی, تو رو میخوام عزیزم
می نویسم تا بفهمی, تو رو دوست دارم عزیزم

دلم و خالی گذاشتم
که عشق تو بیاد تو قلبم

که بگم, تو رو میخوام
تو همیشه باش تو قلبم
تو همیشه باش تو قلبم

عشق من هنوز تو هستی
سر نوشته من تو هستی

پس نذار تنها بمونم
تا توی تنهایی نمیرم


  
  

در یک شب سرد زمستانی یک زوج سالمند وارد رستوران بزرگی شدند. آنها در میان زوجهای جوانی که در آنجا حضور داشتند بسیار جلب توجه می کردند.
بسیاری از آنان، زوج سالخورده را تحسین می کردند و به راحتی می شد فکرشان را از نگاهشان خواند: نگاه کنید، این دو نفر عمری است که در کنار یکدیگر زندگی می کنند و چقدر در کنار هم خوشبختند
پیرمرد برای سفارش غذا به طرف صندوق رفت. غذا سفارش داد ، پولش را پرداخت و غذا آماده شد. با سینی به طرف میزی که همسرش پشت آن نشسته بود رفت و رو به رویش نشست.یک ساندویچ همبرگر ، یک بشقاب سیب زمینی خلال شده و یک نوشابه در سینی بود
پیرمرد همبرگر را از لای کاغذ در آورد و آن را با دقت به دو تکه ی مساوی تقسیم کرد
پس سیب زمینی ها را به دقت شمرد و تقسیم کرد
پیرمرد کمی نوشابه خورد و همسرش نیز از همان لیوان کمی نوشید. همین که پیرمرد به ساندویچ خود گاز می زد مشتریان دیگر با ناراحتی به آنها نگاه می کردند و این بار به این فــکر می کردند که آن زوج پیــر احتمالا آن قدر فقیــر هستند که نمی توانند دو ساندویچ سفــارش بدهند.
پیرمرد شروع کرد به خوردن سیب زمینی هایش. مرد جوانی از جای خو بر خاست و به طرف میز زوج پیر آمد و به پیر مرد پیشنهاد کرد تا برایشان یک ساندویچ و نوشابه بگیرد. اما پیر مرد قبول نکرد و گفت : همه چیز رو به راه است ، ما عادت داریم در همه چیز شریک باشیم

مردم کم کم متوجه شدند در تمام مدتی که پیرمرد غذایش را می خورد، پیرزن او را نگاه می کند و لب به غذایش نمی زند

بار دیگر همان جوان به طرف میز رفت و از آنها خواهش کرد که اجازه بدهند یک ساندویچ دیگر برایشان سفارش بدهد و این دفعه پیر زن توضیح داد: ما عادت داریم در همه چیز با هم شریک باشیم
همین که پیرمرد غذایش را تمام کرد ، مرد جوان طاقت نیاورد و باز به طرف میز آن دو آمد و گفت: می توانم سوالی از شما بپرسم خانم؟
پیرزن جواب داد: بفرمایید
- چرا شما چیزی نمی خورید ؟ شما که گفتید در همه چیز با هم شریک هستید . منتظر چی هستید؟
پیرزن جواب داد: منتظر دندانهــــــا نشسته ام !


  
  

در یک شب سرد زمستانی یک زوج سالمند وارد رستوران بزرگی شدند. آنها در میان زوجهای جوانی که در آنجا حضور داشتند بسیار جلب توجه می کردند.
بسیاری از آنان، زوج سالخورده را تحسین می کردند و به راحتی می شد فکرشان را از نگاهشان خواند: نگاه کنید، این دو نفر عمری است که در کنار یکدیگر زندگی می کنند و چقدر در کنار هم خوشبختند
پیرمرد برای سفارش غذا به طرف صندوق رفت. غذا سفارش داد ، پولش را پرداخت و غذا آماده شد. با سینی به طرف میزی که همسرش پشت آن نشسته بود رفت و رو به رویش نشست.یک ساندویچ همبرگر ، یک بشقاب سیب زمینی خلال شده و یک نوشابه در سینی بود
پیرمرد همبرگر را از لای کاغذ در آورد و آن را با دقت به دو تکه ی مساوی تقسیم کرد
پس سیب زمینی ها را به دقت شمرد و تقسیم کرد
پیرمرد کمی نوشابه خورد و همسرش نیز از همان لیوان کمی نوشید. همین که پیرمرد به ساندویچ خود گاز می زد مشتریان دیگر با ناراحتی به آنها نگاه می کردند و این بار به این فــکر می کردند که آن زوج پیــر احتمالا آن قدر فقیــر هستند که نمی توانند دو ساندویچ سفــارش بدهند.
پیرمرد شروع کرد به خوردن سیب زمینی هایش. مرد جوانی از جای خو بر خاست و به طرف میز زوج پیر آمد و به پیر مرد پیشنهاد کرد تا برایشان یک ساندویچ و نوشابه بگیرد. اما پیر مرد قبول نکرد و گفت : همه چیز رو به راه است ، ما عادت داریم در همه چیز شریک باشیم

مردم کم کم متوجه شدند در تمام مدتی که پیرمرد غذایش را می خورد، پیرزن او را نگاه می کند و لب به غذایش نمی زند

بار دیگر همان جوان به طرف میز رفت و از آنها خواهش کرد که اجازه بدهند یک ساندویچ دیگر برایشان سفارش بدهد و این دفعه پیر زن توضیح داد: ما عادت داریم در همه چیز با هم شریک باشیم
همین که پیرمرد غذایش را تمام کرد ، مرد جوان طاقت نیاورد و باز به طرف میز آن دو آمد و گفت: می توانم سوالی از شما بپرسم خانم؟
پیرزن جواب داد: بفرمایید
- چرا شما چیزی نمی خورید ؟ شما که گفتید در همه چیز با هم شریک هستید . منتظر چی هستید؟
پیرزن جواب داد: منتظر دندانهــــــا نشسته ام !


89/8/30::: 11:17 ع
نظر()
  
  
<   <<   6   7   8   9      >
پیامهای عمومی ارسال شده
+ با کلی مطالب جالب و خواندنی بروزم با ...
+ عزیزان به وب منسر بزنید ممنونم
+ برای اطلاع از هنر های مختلف ایرانی و بروز شدن وب در خبرنامه وبلاگ عضو شوید منتظر بازدید و نظر شما هستم.


+ سلام با مطالب هنری در خدمت دوستداران و علاقمندان به هنر هستم.


+ سلام با مطالب خواندنی در مورد هنر و هنرمند در خدمت تمامی دوستداران هنر ایران زمین هستم.*** شما می توانید با عضویت در خبر نامه وبلاگ ما از بروز شدن ما با خبر بشید.


+ با سلام
+ سلام از تمامی دوستانی که از وب من بازدید کردند تشکر می کنم و این گلو تقدیم به بهترین دوستانم می کنمخوش باشید و سلامت.


+ با سلام با مطالب هنری و ... به روزم بیاید و حالشو ببرید.


+ با سلام با مطالب هنری در زمنینه گرافیک و اس ام اس های زیبا در خدمت دوستان هستم