عاشق بودن تجربه تمامی احساسات بیرون از عشق و از نو باز گشت است
عاشق بودن تحمل رنج و درد و توانایی غلبه واز یاد بردن این رنج و درد است
عاشق بودن همان است که بدانی دیگری کامل نیست بتوانی بخششهای
نازیبا را ببینی ولی بر بخششهایی که دوست میداری تاکید کنی و شادمانه
هر دو را بپذیری.
عاشق بودن بر پا خواستن ستونهای استوار بر بنای احساسات است ولی
جایی نیز برای تغییر بگذار چون داشتن احساس یکسان در تمام عمر جایی
برای رشد تجربه واموختن نمیگذارد
عاشق بودن توانمد بودن در پذیرفتن ایده ها و واقعیت نو است دانستن ان است
که دیگری نیز انچه که بوده باقی نمیماند و تغیر ارام ارام او را دگرگون میکند
عاشق بودن بخشیدن تا سر حد فقر است والاترین هدیه بین دوستان
اعتماد است ودرک متقابل این دو ارمغان عشق اند
عشق ایثار چیزی بیش از تمامی خود است تنها در طلب لبخند کوچک
عاشق بودن دیدن نه تنها با چشم دل پرورش بینشی در احساس خود و دیگری
داشتن درکی نیکو از پیوند میان دو انسان است
عاشق بودن فدا کردن خود به تمامیست پس
اماده تا بگویی اینک من دوستت دارم بسیار و بسیار
این ندای تمام وجودم نه اینکه هر دم به رنگی در ایی
و هر روز نوای دگر سازی تا پذیرفته شوی بلکه چنان
تغییر کنی تا نور خوبی ها ظلمت کمبودها را بپوشاند.