زندگی ابتنی در حوضچه (اکنون)است
و ادمی چه دیر میفهمد انسان یعنی عجالتآ
عاشق بودن تجربه تمامی احساسات بیرون از عشق و از نو باز گشت است
عاشق بودن تحمل رنج و درد و توانایی غلبه واز یاد بردن این رنج و درد است
عاشق بودن همان است که بدانی دیگری کامل نیست بتوانی بخششهای
نازیبا را ببینی ولی بر بخششهایی که دوست میداری تاکید کنی و شادمانه
هر دو را بپذیری.
عاشق بودن بر پا خواستن ستونهای استوار بر بنای احساسات است ولی
جایی نیز برای تغییر بگذار چون داشتن احساس یکسان در تمام عمر جایی
برای رشد تجربه واموختن نمیگذارد
عاشق بودن توانمد بودن در پذیرفتن ایده ها و واقعیت نو است دانستن ان است
که دیگری نیز انچه که بوده باقی نمیماند و تغیر ارام ارام او را دگرگون میکند
عاشق بودن بخشیدن تا سر حد فقر است والاترین هدیه بین دوستان
اعتماد است ودرک متقابل این دو ارمغان عشق اند
عشق ایثار چیزی بیش از تمامی خود است تنها در طلب لبخند کوچک
عاشق بودن دیدن نه تنها با چشم دل پرورش بینشی در احساس خود و دیگری
داشتن درکی نیکو از پیوند میان دو انسان است
عاشق بودن فدا کردن خود به تمامیست پس
اماده تا بگویی اینک من دوستت دارم بسیار و بسیار
این ندای تمام وجودم نه اینکه هر دم به رنگی در ایی
و هر روز نوای دگر سازی تا پذیرفته شوی بلکه چنان
تغییر کنی تا نور خوبی ها ظلمت کمبودها را بپوشاند.
سالها پیش وقتی جوان بودم او روزی از روی صندلی بلند شد و به من گفت
دوستت دارم
زمان ای دزدی که همه چیزهای زیبا را از ان خود میکنی
این را هم به فهرست خود اضافه کن هر چه خسته وغمگینم
وسلامت و قدرت از وجود من رفته است اما نگو پیرم
زمان ای دزدی که همه چیز های شیرین را از ان خود میکنی
این را هم به فهرست خود اضافه کن او روزی به من گفت
دوستت دارم.....
اگر تنها ترین تنها شوم باز خدا هست
او جانشین همه نداشتنهاست/نفرین ها وافرینها بی ثمر است اگر تمامی خلق گرگهای هار شوند واز اسمان هول و کینه بر سرم بارد تو
مهربان اسیب ناپذیر من هستی ای پناهگاه ابدی تو میتوانی جایگزین همه ی بی پناهیها شوی.
انسانهای بزرگ دو دل دارند
دلی که درد میکشد و پنهان است
دلی که میخندد و اشکار است.
اگر خود را باور داشته باشی
اگربدانی کیستی چه میخواهی چرا میخواهی
اگر خود را باور داشته باشی
با اراده پولادین با نگرشی بس سازنده
میتوانی به خواستهایت دست یابی
میتوانی زندگی را از ان خود سازی
اگر بخواهی....
زندگی را به تمامی زندگی کن در دنیا زندگی کن بی انکه جزئی از ان باشی همچون نیلوفری در اب
زنگی در اب بدون تماس با اب/زندگی به موسیقی نزدیکتر است تا به ریاضیات/ریاضیات وابسته به ذهنن اما زندگی در ضربان قلب است که ابراز
وجود میکند.
لحظه های ماندن ما در این دنیا ان قدر ناچیز و فرصت تلاش ما انچنان اندک است که کوچکترین غفلت مجال جبران نیست ما حرفهای زیادی گفته ایم و شنیده ایم شاید نبض اندیشه هایمان را هم گرفتیم اما هنوز حرفهی زیادی هست که نگفتیم و نشنیده ایم نگاه کن رقص شکوفه را در نسیم زیبایی برگهای سبز را وقتی میرقصند وترانه میخوانند. نگاه کن اواز قطره های باران را که گاه حماسه میسرایند فردا باز هم افتاب میتابد فردا روز دیگریست روزی که شاید ما نباشیم اما خدا هست خورشید هست طبیعت هست نباید گذاشت نفسی که برای عشق به خدا هست به فراموشی سپرده شود نباید گذاشت نفسهایمان عطر نام خدا نداشته باشد و نباید گذاشت باشیم اما مومن نباشیم
با تو هستم ای دوست با تو هستم با تو/ای رفیقی که نداری امید/ناامیدانه بخند/دل به دنیا مسپار/زندگی کاروانیست که هر روز ناله کنان/
از بر چشم زمان میگذرد/دیده ات را بگشای/کاروان رفت تو از غافله دوری ای دوست/خاک را باورکن ای نهالی که نداری امید/ نا امیدانه بمان چون
من خسته دل شوریده/خاک مرکز یک جنبش وبرخاستن است/هر نهالی ز نهال دگر است /هر امیدی ز امید/طوق تنهایی را ز گلویت بگشای
فکر یارانت باش/مرهمت رفت که رفت هستی ات را که نبرد/فرض کن باغبان بودی ویک ناز/دست غیبی زد ویکباره بریخت/فرض کن/اهوی دشت
بود و تو صیاد لحظه ای چند گرفتی ز کمند تو گریخت/دستهایت پاک است هر شبانگاه به منزلگه یکتا برسان خاک دل را بزدای خویشتن را بسپار
دست زمان.
من او را پیدا کردم من تو را پیدا کردم بیهوده به دنبال او میگشتم من او را داشتم ونمیدانستم چرا که نمیدانستم زیباترین چیزها انهایی
نیستندکه در دور دستها به دنبالشان میگردیم گاهی همه هستی در کنار ماست کم سویی چشمهاست که ما را به بیراهه می اندازد.
بیراهه هایی را که رفتیم به گذشته بسپار و گذشته را به باد.
راه زندگی برای هیچکس رو به گذشته نبوده است زندگی رو به فرداست که ادامه دارد نه به دیروز.