بسم الله الرحمن الرحیم
من نه عاشق بودم
ونه محتاج نگاهی که بلغزد بر من
من خودم بودم و یک حس غریب
که به صد عشق و هوس می ارزید
من خودم بودم و دستی که
صداقت می کاشت
گرچه در حسرت گندم پوسید
من خودم بودم و هر پنجره ای
که به سرسبزترین نقطه بودن وا بود
و خدا می داند
بی کسی از ته وابستگی ام پیدا بود...
امروز دلم دوباره شکست…. از همان جای قبلی…! کاش می شد آخر اسمت نقطه گذاشت تا دیگر شروع نشوی…. کاش می شد فریاد بزنم… پایان! دلم خیلی گرفته!…. اینجا نمی توان به کسی نزدیک شد! آدمها از دور دوست داشتنی ترند